خلاصه کتاب:
ندا به سمت عزیز می گوید: _قربونت برم آروم می ریم. توام برو تو، هوا گرمه گرما زده میشی. یا علی. دست تکان می دهم برای آن حجمِ گرد و کوچک غرقِ در انسانیت.کمربندم را که می بندم انگار تازه نگاه آراز مرا کشف می کند. با منظور سوتی میزند و با شیطنت خاص خودش اضافه می کند: _نه مثکه شمشیرتو امروز از رو بستی زورو. با اخم می گویم: _چطور؟ _مانتو جلو باز و شال قرمز و رژ مکش مرگ ما.گویا قصد جونتو کردی…
خلاصه کتاب:
راجع به دختریه که تو یه روستا زندگی می کنه و پدر به شدت متعصبی داره. یکی به این روستا میاد و عاشق خواهر میشه ولی بنا به دلایلی مجبور با ازدواج با این پسر میشه و…. (ماجرای خون بس شدن آلای ۱۴ ساله و امیر والا .عشقی پر از فراز و نشیب .غیرت ، خیانت و امید)
خلاصه کتاب:
تمام آدم ها برای هدفی به دنیا پا میزارند. سرنوشت هر یک از ما تا حدودی هم از پیش تعیین شده است، هم در اختیار خود. خداوند برای تک تک انسان ها راه هایی برای رستگاری پیش پایش گذاشته است. اما… گاه حوادثی به وجود می آیند که مسیر انسان را از راه رستگاری به فرو رفتن داخل مرداب گناه تغییر می دهند…
خلاصه کتاب:
سامر و سمیر، منفور در عین حال محبوب ترین برادر های خانواده ی عاشوری. بعد از مرگ خورشید، زنی که سال ها مادر صداش می کردند مجبورند با گذشته ی سیاه خانواده اشون رو به رو بشن. در گیر و دار مخفی نگه داشتن راز های خودشون به دستور مالک، آماده ی کوچ به تهران می شند. و حالا سامر باید آماده ی ازدواجی از پیش تعیین شده با دخترِ محبوب خاندان بشه و سمیر باید برای زندگیِ متاهلیِ مخفیش بجنگه!
خلاصه کتاب:
دختری بنام دلدار ک توی ده زندگی میکنن و هنوز ازدواج نکرده و از این رو مورد تمسخر اهالی محله هستش، یه روز پسر معتاد محل(فرمان)برای دلدار مزاحمت ایجاد میکنه و دلدار هم یه سیلی به صورتش میزنه، طبق رسم و رسوم ده اگه دختری به پسری دست بزنه باید به عقدش دربیاد، اما خان محل این اجازه رو نمیده و دلدار رو برای سوگلی عمارتش خواستگاری میکنه…
خلاصه کتاب:
سارا سر به زیر است. آسه میرود و آسه میآید. چادر میگیرد، نماز میخواند، با مردِ نامحرم همکلام نمیشود. زندگیاش روالِ عادیای دارد. ته تغاریِ حاج صالح طاهری است و دو خواهر و دو برادرِ بزرگ تر از خودش دارد. اما همه چیز همینقدر ساده پیش نمیرود زندگی بالا و پایین دارد. سارا عاشق میشود. فکرش را بکنید! دختری که با مردِ نامحرم همکلام نمیشد دل میبندد به چاوش بشیری پسرِ شارلاتانِ محلهشان….
خلاصه کتاب:
با مرگ مازیار و بیوه شدن شادان، فردین بعد از چهار سال اتفاقی از سوئد بر می گرده در صورتی که هیچ کس بهش خبر نداده که شادان سه سال که مازیار رو از دست داده و تنهاست، شادان به عنوان یک بیوه ی ثروتمند با سیل زیادی از خواستگار روبروست ولی این وسط فردین وارد بازی میشه…
خلاصه کتاب:
شادن بعد از اینکه تصمیم میگیره از زندگی مسیح بره تمام تلاشش و برای اداره کردن زندگیش به تنهایی میکنه… ولی از یه سری حقایق نمیتونه فرار کنه و اتفاقاتی میفته که تصمیمش و عوض میکنه… اما این تصمیم هم میتونه ضامن خوشبختیش با مسیح باشه یا بازم راه غلط و انتخاب کرد؟؟؟
خلاصه کتاب:
مسیحا پسری جوان که بخاطر اختلافاتی جدا از خانوادش زندگی میکنه و صاحب یه آژانس هواپیماییه. پسر داستان از نظر پدرش به مرگ مادر و برادر جوانش متهمه و در گیر و دار داستان دختری وارد زندگیش میشه که… داستان از زبان اول شخص مرد هست و تا پایان داستان راوی ثابته.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رشت بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.