خلاصه کتاب:
به نام او که هجران و شبِ فرقت را یار بود. میروم از این شهر، میگریزم از خاطراتی که طعم قهوههای تلخ دست نخورده میدهند. گم میشوم در هیاهوی شهری که کوچه به کوچهاش به نام توست. میخواهم بمانم و بهانه کنم تو را اما میگریم برای آخرین بهانه ات برای نماندن که نمیشود، نمیرسیم ما به هم… که شاید مردم این شهر حسودند…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رشت بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.