خلاصه کتاب:
دوباره مثل همیشه خواب مونده بودم . با عجله با مامان خدا حافظی کردم و به سمت ماشینم دویدم . در خونه رو با ریموت باز کردم و با عجله از حیاط خارج شدم وبه سمت دانشگاه به راه افتادم . دوباره چراغ های راهنمایی با من لج کرده بودند تا بهشون می رسیدم چراغ قرمز میشد و من با حرص لبم رو می جویدم و به زمین و زمان ناسزا می گفتم . بالاخره بعد از نیم ساعت به دانشگاه رسیدم ….
خلاصه کتاب:
۲۵ سالم بود که زندگیم دست خوش تغییرات شد. تغییراتی که شاید اول با اومدن اسم تو شروع شد ولی آخرش به اسم تو ختم شد… و من نمیدونستم بازی روزگار چهقدر ناعادلانه عمل میکنه. اول این بازی از یک وصیت شروع شد، وصیتی که باعث شد گلبرگ کهکشان یک آدم دیگه با یک هویت دیگه بشه! رفتن به اون عمارت برای من همه چیز بود چون به تو میرسید! به تویی که زندگی رو ازم گرفتی… به تویی که هویتم رو گرفتی! من فقط یک بازیگر ساده بودم با کلی خیالهای رنگی که برای نبود تو خوشحالی میکرد. من… منی بودم که خودم رو بین نقاب سادگیِ یکی دیگه پنهان کردم تا به آخر زندگیِ تو برسم.
خلاصه کتاب:
این رمان قصه دختریه که با دزدیده شدنش انگار وارد یه دنیای دیگه میشه دنیایی که با دنیای خودش خیلی متفاوته... طی اتفاقاتی مجبور میشه وارد یه بازی بشه بازی که توسط دروغ های پی در پی یه آقازاده وابسته به جیب باباش شکل میگیره کم کم اتفاقاتی می افته که سمت و سوی زندگی این دونفر به سمت دیگه ای کشیده میشه طوری که در نهایت مدلینگ اسلامی ما دلشو به یه نفر میبازه اما...
خلاصه کتاب:
زیر باران توی جمعی که نشستیم دیگه هیشکی غم نداره... هرکی با یارش نشسته هیچ کسی غصه نداره... ما واسه نامهربونا... اینجا هیج جایی نداریم… هرکی دل بشکنه اینجا… دیگه باش کاری نداریم…
خلاصه کتاب:
شبنم داستان ما، دختری حریص است. دختری جوان در پی آرزوها و آمال بلند خود. دختری جوان که در پی حرص زیاد، سرنوشت خود را با سرنوشت پیرمردی گره میزند. حریص، زندگی شبنم را بازگو می کند که خیال می کند، همه چیز با نقشه و زرنگی خودش پیش می رود. غافل از اینکه روزگار، گذشته خانواده اش و زندگی پیرمرد سرنوشتش بهم گره خورده اند، این سه اجازه نمی دهند، همه نقشه هایش به همین راحتی جلو برود. حریص داستان زیاده خواهی یک دختر جوان است. حریص، بازگو کننده مشکلات یک جوان امروزی، با چاشنی عشق و آمیخته ای از معماست.
خلاصه کتاب:
با ناراحتی نگاهی به ساعت انداختم. مدت زیادی بود که از منزل خارج شده بودم با دلهره و اضطراب راه خانه را در پیش گرفتم. معطلی بیش از اندازه رویا در کتابخانه باعث شد که دیرتر از وقت معمول به خانه برسم دلشوره روبرو شدن با قیافه عصبانی و پرسشگرانه پدر هر لحظه اعصابم را بیشتر تحریک می کرد…
خلاصه کتاب:
نائیریکا، قصه دلبستگیها و شیطنتهای دخترانه جدال دل و عقل، خندهها و گریههای دختری که سهمش از عشق فاصله شد... و عاقبت، سنگینی غم شانههایش را شکست اما، کسی میآید، کلبه سرد قلبش را روشنی میبخشد... تنهاییاش را پر میکند...
خلاصه کتاب:
نفس دختری رنجیده از خانواده برای فرار از چنگال اسارت برادرش دست به فرار میزنه و به هنگام ورود به پایتخت با حجم سنگینی از ناباوری هاش روبه رو میشه که راس تمام این اتفاقات مردی بی رحم و پر از کینه قرار گرفته. با این وجود طولی نمیکشه که…
خلاصه کتاب:
در مورد زندگی دختری به اسم آنا که از بچگی عاشق پسر همسایشون هستش اما با بزرگ تر شدنشون و جواب نه دادن خواهر آنا به برادر شاهرخ، شاهرخ با نقشه انتقام نزدیک آنا میشه و بعد از زدن ضربه اش درگیر پرونده ای میشه و می میره! چند سال بعد اتفاق های عجیبی باعث کشف رازهایی توسط آنایی می شود که صدقه سر سرنوشت تلخش معروف شده به زلیخای شکسته شهرشان…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رشت بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.