خلاصه کتاب:
امیر طهماسب اومده تا گردباد زندگی کسانی بشه که ۱۳ سال پیش طوفان زندگیش شدن، اون از شیرازه جدا شده آیا میتونه تمام صفحاتت وجودش رو مثل روز اول از صفحه یک بچینه؟؟یا دست های پشت پرده،آشفتگیش رو بیشتر از پیش دامن میزنند؟بازی گردان این بازی چه کسی است؟؟
خلاصه کتاب:
این داستان در مورد جامعه بزرگ بی دی اس ام (bdsm) است. شاید برایتان جالب باشد که به رفتارهای دگرآزاری (سادیستی) و آزار خواهی (مازوخیستی) می گویند که دو شخصیت متقابل وقتی درگیر یکدیگر می شوند یکی علایق سلطه پذیری (مازوخیستی) و دیگری سلطه گری (سادیستی) دارد و به توافق می رسند که در طول رابطه فرد سلطه گر، سلطه پذیر را مورد تحقیر و آزار جسمی و روانی قرار دهد، نکته فوق العاده جالب لذت و رضایت دو طرف به این اعمال است که در این رمان...
خلاصه کتاب:
بهار یه زمانی گل سر سبد دانشکده اشون بوده کسی که کلی هواخواه داشته اما میون این همه هواخواه، چشم بهار به دنبال گل پسر دانشکده اشونه عرفان مستوفی رادمرد و چشم و چراغ دانشکده. بهار و عرفان تو یه روز خیلی قشنگ با هم ازدواج می کنن اما بهار تازه اونجاست که می فهمه زندگی به قشنگی داستان شاه پریون نیست سختی داره و محنت دقیقا تو همین روزهاست که بهار جا میزنه وعرفان می مونه وزخم هایی که از بهار ونااهلیش خورده حالا سال ها از اون روزهای رنگین ودر عین حال پر درد گذشته بهار بدجوری پشیمونه و…
خلاصه کتاب:
آخر این قصه ی تکراری و پر اندوهم، این گونه پایان یافت میان غربت و غریبی در تمام دنیا و در بین تمام مردم، اسیر شده در آشیانی که توسط طوفان فرو ریخت، چون پرنده ای که بال هایش را شکسته اند و در قفس مانده، زندگی برایم چون کابوسی گذشت … کابوسی که حتی در بیداری هم رهایم نمی کرد و همراهم بود . انگار که در این دنیا تبعید شده ام تبعید شده به این غم ها و دردهایی که پایانی ندارد، ماندن درون یک هاله ای از ابهام، دلگیر از سرنوشت و من تبعیدی تقدیرم…
خلاصه کتاب:
بازگشت به مالهام برای من کار آسانی نبود. مالهام… جایی که بذر بدبختی ها و شکست تلخ من کاشته شده بود. شکستی که زندگی من را به قدری تحت تاثیر قرار داده بدهد که، تنها امید به انتقام هدایت کننده ی روز و شب من در دارالمجانین ” رویال اوکاس” در ” منستون” شود. هنوز هم نمی دانم چطور توانستم تمام آن دو سال را در آن دیوانه خانه دوام بیاورم! بی شک اگر کمک های “جرمی بارون” نبود به دیوانه ای واقعی تبدیل می شدم .
خلاصه کتاب:
داستان راجب دختری به نام لیلی که توسط پدرش توی یک قمار به مردی که ۱۴سال از خودش بزرگ تره فروخته میشه. مرد یک برادر روانی داره. هر شب توی زیر زمین عمارت صدای جیغ های دخترایی بلند میشه که از درد فریاد می کشند!! اخه توی زیر زمین چه خبره؟
خلاصه کتاب:
این داستان در مورد زندگی دو انسانه، فاطمه و سهیل، یکی سجاده نشین و دیگری باز، این دو به شدت عاشق همند، با هم ازدواج کردند و با وجود تفاوت دید و رفتارشون تلاش می کنند که زندگی عاشقانشون رو حفظ کنند، اما این کار خیلی سخت تر از اون چیزیه که فکرش رو می کردند، خیلی تلاش می کنند، اما این که به نتیجه می رسند یا نه... آیا صبرشون می تونه عشقشون رو حفظ کنه؟ آیا عشق ارزش این همه سختی کشیدن رو داره ؟….
خلاصه کتاب:
تصمیمم را گرفته بودم! کنارش ایستادم و به او نگاه کردم. انگشتانم دستانش را لمس کردند و صورتم را به او نزدیک کردم. بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع که فهمیدم این پسر با کسی ارتباط داشته که…! باورش نداشتم این حقیقت تلخ را اما… حالا من هم مثل خودشان بازی میکردم! فکر نمیکردم ارتباط با تو انقدر از نزدیک خوب باشه! انقدر نزدیک و دور از اون تماسای تصویری و چتهامون!
خلاصه کتاب:
فکر می کنید تنهایی توی شب راه رفتن امنه؟ معلومه که نیست. فکر می کنید تنها تهدید آدما هستن؟ نه. هیولاها واقعی ان. همینطور خون آشام ها. و من دارم به یکی از اونا تبدیل میشم. من یه دختر معمولی بودم که زندگی معمولی داشتم، تا وقتی که مادرم رفت توی کما، و حالا من تنها امیدشم. من شاهدخت جهنم میشم تا مادرم زنده بمونه. اما شاهزاده ها رازهایی رو از من پنهان میکنن. رازهایی که ممکنه همه چیز رو به هم بریزه...
خلاصه کتاب:
همسر من. وقتی این کلمات رو میگم دوست دارم. اون مال منه. اگه فکر میکنه نمیرم پیداش کنم و برش گردونم به جایی که تعلق داره، باید با یه واقعیت رو در رو بشه. چون به طور کثیفی میجنگم تا به پایان خوشی که لایقشه برسونم.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رشت بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.