خلاصه کتاب:
جانا مستخدم سر به زیر و سادهی یه بیمارستانه که دختر بازترین دانشجوی پزشکی عاشقش میشه و واسه به دست آوردنش دست به هرکاری میزنه تا اینکه هر دوشون میفهمند خانوادههاشون…
خلاصه کتاب:
هسل داستان زندگی چند تا دوست با سرگذشت های متفاوت که از شیرینی تا تلخی زندگی مشترک رو بیان میکنه داستانی که توی اون با زندگی های مختلف اشنا میشید و با مشکلات متفاوت برخورد می کنید، دیدن نتیجه تصمیم ها در برابر مشکلات، از پنهان کاری تا خیانت و تلافی کردن این کتاب یه کتاب با تم کاملا روانشناسی و کاملا متفاوت از دیگر کتاب های روانشناسی هست. فوق العاده روان و اصلا متوجه نمیشید چجوری تموم شد فضاسازی خوب دیالوگ های خوب…
خلاصه کتاب:
غمزه دختری که برای از ارث محروم نشدن پدرش قبول میکنه با کسی که پدر بزرگش شرط میکنه ازدواج کنه وبعد هم برای مدتی ایرانو ترک کنه درحالی که از بچگی عاشق دیاکو بوده و برای اینکه دیاکو باهاش بازی کنه بهش اجازه میداده که در عالم بچگی اونو لمس کنه بااین حال هنوز هم عاشق دیاکوست اما نمیخواد قبول کنه چون با این که حتی شوهرشو تاحالا ندیده فکر میکنه بودن با مرد دیگه ای گناهه و این که وقتی فقط ۱۳سالش بوده دیاکو غیبش میزنه الان هردو دوباره برگشتن دیاکو هنوزم دیوانه وار غمزه رو میخواد اما غمزه از این خواستن شونه خالی میکنه چون شوهر داره در حالی که….
خلاصه کتاب:
جمعیت زیادی اطراف دختری که روی زمین افتاده بود جمع شده بودن. از دور داشتم نگاه می کردم، صدای گریه و زاری زنی که مشخص بود مادر دختره س توی اتوبان می پیچید. شروع کردم به قدم برداشتن سمت جمعیت. سعی داشتم از بین آدمایی که به تماشای زن و دختر بیهوشش نشسته بودن، راه خودمو باز کنم…
خلاصه کتاب:
منصور پسر حاج عماد زنده دل خیر معروف که حالا بعد از فوت پدرش دنباله ی کار او را در دست گرفته با مادر مریض که تمام وقت باید کنارش باشد که دست روزگار آفاق را که بیگناه به زندان افتاده سر راهش قرار میدهد تا باعث آزادی او باشد و …
خلاصه کتاب:
دختری که تنهاس و برای گذروندن زندگی، دست تو کیف و جیب ادم ها میکنه!… دزد!… اَمینه. دختری که معماها تو زندگیش هست. مثل تنها بودنش! تو یکی از همین دزدی ها با پسری اشنا میشه که نقاش! عماد… درست زمانی که امینه در حال زدن کیف عماد بوده وارد یه دنیای دیگه میشه. دنیایی که خیلی دوره… به اندازه چهار صد سال! تو اون دنیا عاشق میشه، تو راه عشق به خدا میرسه!
خلاصه کتاب:
داستان درباره دختر جوانی است که مصمم است هر طور شده با مردی اشرف زاده ازدواج کند و برای رسیدن به هدفش از هیچ نقشه و نیرنگی فروگذاری نمی کند. بالاخره تلاشهایش مثمر ثمر واقع شود و مرد نجیب زاده ای را وادار به ازدواج با خود می کند…
خلاصه کتاب:
ندا به سمت عزیز می گوید: _قربونت برم آروم می ریم. توام برو تو، هوا گرمه گرما زده میشی. یا علی. دست تکان می دهم برای آن حجمِ گرد و کوچک غرقِ در انسانیت.کمربندم را که می بندم انگار تازه نگاه آراز مرا کشف می کند. با منظور سوتی میزند و با شیطنت خاص خودش اضافه می کند: _نه مثکه شمشیرتو امروز از رو بستی زورو. با اخم می گویم: _چطور؟ _مانتو جلو باز و شال قرمز و رژ مکش مرگ ما.گویا قصد جونتو کردی…
خلاصه کتاب:
تمام آدم ها برای هدفی به دنیا پا میزارند. سرنوشت هر یک از ما تا حدودی هم از پیش تعیین شده است، هم در اختیار خود. خداوند برای تک تک انسان ها راه هایی برای رستگاری پیش پایش گذاشته است. اما… گاه حوادثی به وجود می آیند که مسیر انسان را از راه رستگاری به فرو رفتن داخل مرداب گناه تغییر می دهند…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رشت بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.