دانلود رمان گنبد مینا از طیبه نوربخش با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
پریسا، بسیار اهل مطالعه و خیالبافیست و هیچ تصمیم روشنی برای آینده اش ندارد، در اوقات فراغتش در شرکت برادرش مشغول به کار می شود جهت کمک رسانی، فرهاد یکی از کارمندان شرکت که بسیار دقیق و ماهر هم می باشد، بر حسب اتفاق با پریسا آشنا و به او پیشنهاد ازدواج می دهد، بعد از مدتی عقد به این نتیجه می رسد که نمیتواند با شوهرش زندگی کند و در یک مرکز توانبخشی مشغول به کار می شود که …
خلاصه رمان گنبد مینا
نگاهم بدون دیدن لباس ها فقط از روی تک تک شان رد می شود. همه شان یک شکل و نا زیبا به نظر می رسند. به شدت میخواهم که برگردم اما با دلخواسته ام سرجنگ دارم. شانه هایم را عقب می دهم و شق و رق می ایستم. ایراد از نگاهم است! من باید به چشم خریدار لباس ها را ببینم. پلک میزنم و با دقت و توجه روی هر کدامشان مکثی کوتاه میکنم و رد می شوم. و باز هم نه! در سرم شروع به انجام کار مورد دل خواهم میکنم. اینکه به آسانی آب خوردن صورت مساله را پاک کنم.
اصلا چه نیازی به خریدن لباسی تازه است ؟! شانه هایم آسوده خاطر رها می شوند. به همین راحتی مشکل برطرف شد. فقط میماند پرس و جوی دور و اطرافیان که می شود با نشنیده گرفتن سوالاتشان و عوض کردن بحث سروته آن را هم هم آورد. به پیراهن طلایی پر تلالویی که پارچه اش زیر انبوه سنگ دوزی محو شده لبخند میزنم و قدمی به عقب برمی دارم. تو را می تواند خانم چاقی بخرد که شاید دست برقضا مادر عروسی افاده ای باشد که می خواهد چشم فک و فامیل داماد را خیره کند.
به وسیله انعکاس سنگ هایت. روی صندلی های روبروی ریل نشسته ام و گوش سپرده ام به شنیدن صدای نزدیک شدن قطار. کف هر دو دستم را دو طرف نشیمنگاه صندلی بند کرده ام شاید لرزش نامحسوس نزدیک شدن قطار را قبل از شنیدن لمس کنم. نمی خواهم سوار قطاری که نزدیک خواهد شد بشوم. هنوز برای به خانه برگشتن زود است. روی صندلی به تنهایی نشسته ام در حالی که دیگران این پا و آن پا کنان و عجول سرک می کشند به تاریکی تونل و گه گاه جابجا می شوندتا شاید…