دانلود رمان حکم تلخ سرنوشت از فاطمه جباریان با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
گاهی زندگی وعدهی خوشبختی میدهد اما سر قولش نمیماند. سوگل بعد از مرگ شوهرش به اجبار رسم خانوادگی برای نگهداری از بچههایش به عقد برادر شوهرش در میآید زندگی که هیچ عشق و علاقهای بینشان نیست و ماجراهای زیادی این بین رخ میدهد… آن هم با وجود زن اول شهرام، طهورا تازه شروع اتفاقات است! طهورایی که عاشق همسرش است ولی رابطه همسرش را مخفیانه…
خلاصه رمان حکم تلخ سرنوشت
یهو دست از بافتن کشید و یاد چهره ی عبوس و جدی پدرشوهرش افتاد، حتماً بعد از شنیدن پدر شدن شهروز لبخندی بر لب هایش بیاید. با تصورش لبخند روی لب هایش وسعت گرفت. همه می دانستند که هاتف خان، بزرگ فامیل چه قدر نوه پسری دوست دارد اما متاسفانه تا حالا به آرزویش نرسیده بود. طهورا جاری اش، عروس بزرگ هاتف خان هم دوبار سقط جنین داشت. با یادآوری سقط آخرش لبخند صورتش پاک شد، دلش برای طهورا سوخت. هرچند میانه ی خوبی نداشتند اما شنیدن آن حرف های اقوام شوهر
برایش سخت بود. هر چند آقا شهرام مثل برادرش همیشه کنار همسرش بود. باشنیدن صدای دینگ دینگ آونگ ساعت روی دیوار دست از گذشته کشید. نگاهش بر روی عقربه ها که ساعت یک را نشان می داد ثابت ماند. حین بلند شدن میله های بافتنی و نخ های کاموا را روی عسلی گذاشت و با مرتب کردن شال یشمی رنگش از خانه بیرون آمد. مثل همیشه با قدم های آرام از پله های مرمری پایین رفت. طبق خواسته ی هاتف خان ناهار و شام باید طبقه ی پایین، کنار هم خورده میشد اما چون اول هفته بود شهروز و شهرام سر کار بودند.
با باز کردن در چوبی هاتف خان به همراه نان سنگک خشخاشی که در دست داشت وارد شد. سوگل برای احترام به استقبالش رفت و با پابین انداختن سرش گفت: _سلام خان بابا خوب هستید؟ هاتف خان لبخندی به عروسش زد هر چند منحنی لب هایش پشت سیبیل هایش پنهان بود: _ سلام دخترم ممنون. سوگل با گرفتن نان پشت سر هاتف خان وارد پذیرایی شد. تهمینه خانم با لبخند همیشگی اش دستمال به دست از آشپزخانه خارج شد و رو به هاتف خان گفت: _سلام آقا خسته نباشی. هاتف خان نگاهی به همسرش انداخت و…