دانلود رمان دانشگاه دیوونه ها از fati_shiti با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
راجب دختری به اسم ترمه که به همراه پسرعموش ب دانشگاه میره و از اونجا لجبازی هاش با استادش شروع میشه…
خلاصه رمان دانشگاه دیوونه ها
با صدای ساعت بزور چشمامو باز کردم.. اووووف انگار به پلکام چسب زدن، باز نمیشن… با بدیختی رفتم صورتمو آب زدم تا یکم خوابم بپره ولی فایده نداشت.. دیشب تا صبح بودم چت روم.. انقدر کیف داد. ولی الان عین چی پشیمونم.. با خواب آلودگی لباس پوشیدم حتی صبحانه هم نخوردم.. تو ماشین که شروین یسره فک میزد منم بدون اینک چیزی بفهمم بزور تو خواب سرمو براش تکون می دادم… با صدای دادش سیخ نشستم رو صندلی: هوی حواست کجاست داری میری تو داشبورد. حواسم نبود سرم داشت سمت داشبورد سقوط می کرد که شروین گرفتتم. من: مممم دیشب دیر خوابیدم.
– چرا؟ مگ با کسی بودی؟ با حواس پرتی سرمو ب نشونه مثبت تکون میدم. شری: چی؟ با کی بودی؟ من: اه خفه شی ایشا… چت روم بودم… -اها، خب حالا پاشو رسیدیم.. سر کلاس باز هم خوابیدم تا وقتی که سهراب اومد.. ده دقیقه اولش بزور بیدار بودم ولی دیگ نتونستم تحمل کنمو باز خوابیدم . با صدای سهراب سرمو بلند کردم و باچشمای خمارم زل زدم بهش: خانوم راد احیاناً صدای من که مثل لالایی نیست؟ با اینکه خوابالو بودم بازم دست از جواب دادن برنداشتم و با پروئی گفتم: چرا استاد اتفاقا کلاسم شبیه اتاق خوابه برام.. مگ نشنیدین میگن ده دقیقه خواب تو کلاس معادل با ۴ ساعت خواب
تو خونس؟ – اونوقت کی اینو فهمیده؟ -تجربه دانشجوها گفته. -می تونستی قبلش قهوه بخوری تا خوابت بپره. -قربون دستت یه تک پا برو از بوفه برام بخر.. یه لحظه فکر کردم دارم با شروین حرف میزنم. با چشمای گرد گفت: من برم؟ دیگ چی؟ -پ ن پ شروین بره.. خودم بخوام برم که ده بار به در و دیوار می خورم. با اخم گفت: پاشو صورتتو آب بزن، خوابت میپره. -نمیخواد انقدر حرف زدی که خوابم پرید. کلاس که تموم شد به پری گفتم بریم یه قهوه بخوریم اونم اول گفت با سهراب کارداره منم دنبال خودش کشوند. تو اتاق سهراب داشت چایی می خورد فکرکنم که ما اومدیم داخل…