دانلود رمان جهنم بی همتا از زهرا غنی آبادی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
حافظ دشمن مهری است، بینشان تنفری عمیق از گذشته ریشه کرده!! حالا نبات، دختر ساده دل مهری و مجلس خواستگاریش زمان مناسبی برای انتقام این مرد شیطانی شده…. مردی که قراره برای آتش کشاندن زندگی مهری خودش را مقابل تمام فامیل و نامزد نبات عاشق و شیفته اش نشان بدهد …
خلاصه رمان جهنم بی همتا
نمیدانم چندمین بار بود که طول اتاق نه متری ام را میان سوال های ذهنی ام طی می کردم تمام سوال هایم یک جواب داشت امکان نداره! هیچ وقت نمیتونستم باور کنم که پدرم همچین کاری کرده باشه؟ اصلا ممکن نبود بابا آدم خوبی بود، شاید پدر فوق العاده ای نبود یا شوهر عالی نبود، اما بی شک آدم خوبی بود. بابا حتی دروغ نمی گفت مثال بارزش در مقابل مامان بود یا رک همه چیز را به رویش می آورد و یا کلا سکوت میکرد و مثل چند سال گذشته هیچ اظهار نظری نمی کرد. بابای من دزد نبود اصلا نیازی نداشت… شاید حقوقش معمولی بود و
وام و بدهی داشت اما همیشه میگفت خدا بزرگه روزی رسونه، برعکس مامان که همیشه غر میزد و شکایت میکرد به زندگی ساده امان راضی بود!! بغض بیخ گلویم مینشیند و پایم از راه رفتن بی حاصل خسته میشود و تنم را روی زمین فرود می آورد. دوست ندارم اقرار کنم که زندگی مزخرف و تلخ مان دارد هر روز سیاه تر می شود. دخترک ناامید میان وجودم ترسیده و زار می زند، از نبود بابا میترسم از بهم خوردن همین کانون سرد خانوادمون هراس دارم. فکرم اجازه نمیگیرد و قبل از هر اتفاقی به پشت میله های زندان میکشتم من تنها بدون مامان و نیما…
سینه ام فشرده میشود معده خالی ام پیچ می خورد! بابا کجایی؟ چند بار بهش زنگ میزنم گوشی خاموشش بیش تر از قبل دگرگونم میکنه تمام اتاقم پر از تلخی و سیاهی است. به یک هم زبان، یک گوش شنوا نیاز دارم تا ترس هام را بگم تا شاید قلب لرزانم آرام بشود، مادرم دشمن پدرم بود نگرانی من برای او مسخره و تحقیر آمیز بود! وای از نیما برادری که وضع خراب و سرد زندگیمان ازش نوجوانی بی ادب و وقیح ساخته بود، ادمی که حتی پدر و مادرش برایش ذره ای مهم نبودند و باز من تنها بودم… حتى نفیسه هم نمی توانست محرم این دردها باشد …