دانلود رمان تو را در بازوان خویش خواهم دید از سامان شکیبا با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
دختر قصه ما لوا در خانواده ای مذهبی و سنتی بزرگ شده است. او به صورت مخفیانه با پسری به اسم اهورا رابطه داره اما هر چی میگذره بیشتر متوجه انتخاب اشتباهش میشود. پس تصمیم میگیره این رابطه را تمام کند، اما با واکنش عجیب اهورا مواجه میشود. لوا با دردسر های بزرگی مواجه میشود که در این مسیر تنها کسی که حاضر به کمکش شد، پسر عمویش بود. پسری که در کل خانواده، بدنام است و همه اورا از خانواده طرد کردهاند اما آیا راستین همان آدمی است که خانواده فکر میکنند؟…
خلاصه رمان تو را در بازوان خویش خواهم دید
صبح که از خواب بیدار شد، شروع به جمع کردن وسایلش کرد. کلاسی نداشت اما به لطف دروغی که گفت، ناچار بود از خانه بیرون بزند. با سالومه هماهنگ کرده بود و فقط لباس مهمانی را مرتب تا کرد و در کیف گذاشت. _مامان من سوییچت و میبرم ! از داخل اتاق خوابشان جیغ زد: _باز گیر دادی به ماشین من؟ بی خیال شانه بالا انداخت. -میتونید برام ماشین بخرید! مادرش از اتاق بیرون آمد و شاکی جوابش را داد. _قرار بود دانشگاه دولتی قبول که شدی، بابات برات بخره ولی تو نه کارشناسیت و دولتی قبول شدی، نه ارشد! اه مامان ول کن تو هم، صبح تا شب خودمو با درس خفه کنم که
دولتی قبول بشم؟ مگه اون جا چه خبره؟ همون استادای دولتی، واسه آزادم درس میدن دیگه! فقط فرقش پول شهریه س… کفشش را پا کرد و همراه با چشمکی، ادامه داد: که خب حیفه پولای بابا کپک بزنه! افشان، اخطار گونه نامش را صدا زد. _لوا ! _بله؟ خب مگه دروغ می گم؟ یه ماشین بخره دیگه… این همه پول می خواد چیکار؟ در را پشت سرش محکم بست و گفت: -خیلی پررویی! دور خودش چرخید و رو به سالومه پرسید: _خوشگل شدم؟ سالومه ابرویی بالا انداخت. _بهت میآد ولی به نظرم خیلی مالیدیا… می خوای یه کم کمش کنم؟ با سرخوشی باز هم دور خودش چرخید. باد زیر لباسش
میزد و آن را به پرواز در می آورد. خیره ی تصویرش در آینه شد. چهره اش در حالت عادی هم خوب بود ولی با کمی آرایش، از این رو به آن رو میشد چه برسد به حالا که حسابی به خودش رسیده بود! -نه، اهورا آرایش غلیظ دوست داره. شانه بالا انداخت و ادکلن را به سمتش گرفت. _یعنی غیرتی نمیشه تو رو بقیه هم اینطوری ببینن؟ بالاخره از تصویرش در آینه، دل کند. _اولا که اهورا آدم روشن فکریه، مثل مردای عهد دقیانوس فکر نمی کنه، بعدشم همچین میگی انگار لخت دارم میرم. لباسم که خوبه تا روی بازومه، فقط یکم آرایشم زیاده که خوشگل ترم کرده! اهرم ادکلن را چند بار روی سر و صورتش فشار داد و…