دانلود رمان یک فروردین از هلیا عسگری با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
سیاوش، مردی سی و چند ساله و بزرگ شدهی بهزیستی، پلیسی معلق شده از کار و بوکسوری که بعد از سالها تمرین و مدالهای رنگارنگ برای گذران زندگی مجبور به شرکت در مسابقات زیر زمینی ست در مقابل دخترکی ترانه نام قرار می گیره که در ظاهر هزار تفاوت باهم دارند و در باطن شبیه همند.
خلاصه رمان یک فروردین
صدای فریادها و تشویق های تماشاچی ها رو نمی شنیدم، فقط بالا و پایین پریدنشون رو می دیدم. برام مهم نبود که اسم من رو صدا می کنند یا حریف مقابلم رو. خون از ابروم می چکید، از دماغم می چکید، از دهنم می چکید… تمام تنم مثل یک تیکه سنگ شده بود. منقبض، یخ، سنگین. دست هام توی دستکش هایم عرق کرده بود و مچ دست هایم درد می کرد، معده ام می سوخت و شب حتما خون بالا می آوردم.
تمام این ها رو تحمل می کردم برای یک چیز. بردن این مسابقه ی زیرزمینی، دادن قسط وام برای نجات خونه ای که با زحمت و چندین سال سگ دو زدن خریده بودم. مشتی خورد توی گونه ام. خون از ابروم به بیرون پاشید. مشت دوم به سمت گونه ی راستم اومد، جا خالی دادم و بعد کوبیدم وسط صورتش. پخش شد. داور روی تشک می کوبید و من دعا دعا می کردم که بلند نشه…