دانلود رمان باجه موذی گری از نسترن اکبریان با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
درست در آن هنگامی که ماجرا خوب پیش می رفت، پلیس برای اداره بهتر وارد صحنه شد غافل از آنکه صحنه را اشتباهی رفته بود! بی آنکه بداند سنگ در مرداب قلبی یخ زده انداخت و در اوج، بدل به افسانه ها همچون زیبایی خُفت! در سکوت پیله های قلبی را شکافت و در زمان وصال، صحنه ای که دستساز آن دو بود بر سرشان آوار شد!…
خلاصه رمان باجه موذی گری
انقدر عصبی بودم که حد و اندازه نداشت. چنگی به موهام زدم و وارد بیمارستان شدم پسری ابله دیروز وقتی که داشته محموله رو تحویل می داده چاقو خورده ! مثل اینکه رابطه اش با مردی که محموله را خریده بود شکر آب شده بود و اون عوضی حاضر نبود پول بده. سورنا خواست محموله رو پس بگیره یه چاقو بش زدن و گوشه خیابون ولش کردن ! هزار بار به این پسر گفته بودم مراقب باش پات به بیمارستان باز نشه! بعد دو روز که گم و گور بود تازه به من خبر داده که بیام از اینجا بیرمش!
صدها بار بهش گفته بودم که مراقب باش ! خودمون کم دردسر نداریم دردسر جدید نتراش ! اما کو گوش شنو بعد از این که مشخصات اتاقش از پرستاری گرفتم آسانسور پا تند کردم اما با دیدن ازدحام مردم پشیمون شدم و ترجیح دادم از پله ها برم . پام رو روی اولین پله گذاشتم که سر جام خشکم زد به نفر داشت روی پله ها ملق می خورد و با شتاب به پایین می افتاد . وقتی روی زمین ولو شد تازه از شوک خارج شدم و سمتش دویدم. از سرش داشت همینطوری خون روی موزاییک های سفید بیمارستان می ریخت.
اینقدر هول کرده بودم که اصلا نمی دونستم چی کار کنم! من این دختر رو می شناختم، این دختر توی دانشگاه ما بود! از اونجایی چهرش یادم مونده بود که به مدت خیلی اذیت می کرد و هر موقع می خواستم مواد رو بین دانشجوها پخش کنم یا توی دستشویی جاساز کنم، سر می رسید و گند میزد به کارم! متعجب بود ترسیده به سمت پرستارها دویدم و گفتم: -خانوم! خانوم… یه نفر از پله افتاده لطفا خودتون رو برسونید! پرستار ها سریع به سمت دویدن منم حیران به گوشه وایسادم…