دانلود رمان مرد من از یگانه اولادی با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
مرد من قصه ی ازدواج دو فرهنگ با عقاید مختلفه داستان از زبان سوم شخص روایت میشه تا تمام جزئیات و حالات توصیف بشه اینکه این دو نفر با این همه تناقض می توانند با هم ادامه بدن یا اینکه هر کدام سر از زندگیه قبلیشون در میارن رو باید خودتون بخونین…
خلاصه رمان مرد من
پیشانیه دخترک را بوسید چقدر در ان لباس صورتی ناز بود. پتویش را مرتب کرد و تا روی گردنش بالا کشید. بغض بدی گلویش را می فشرد. تاب نیاورد به سرعت از اتاق خارج شد. صدایی در لحظه ی اخر نگهش داشت. مادر دختر بود که با نگاهی ملتمس به او خیره بود: آقای دکتر دخترم زنده میمونه؟ حس میکرد همه چیزش زیر سوال رفته، می دانست قلب کوچک این دختر زیر ان عمل سخت نمیتواند خیلی تاب بیاورد. لبخند نیمه جانی زد، یکی از دست هایش را در روپوش سفیدش کرد و گفت: شما توکلت به اون باشه. زن نگاهش را در امتداد انگشت سبابه ی دکتر به بالا کشید. قطره اشکی از
چشم به روی گونه اش افتاد: اگه اون میخواست بچم خوب بشه که بهش درد نمی داد. سهیل اخم هایش در هم رفت و به مادری که برای سیر کردن شکم خودش و بچه اش به کلفتی میرفت نگاه کرد. مادری که زندگی زناشوییش فقط دو سال دوام آورد و بعد مهر اَنگ طلاق بر پیشانیش حک شد. چه میتوانست به کسی بگوید که در ناملایمت های زندگی ایمانش را از دست داده بود؟ عینکش را از چشمش برداشت و گفت: خدا درد میده درمونم میده، شایدم خواسته میزان توکلتونو بسنجه! شاید قرار بوده بهای بیماریه دخترتونو با ایمانتون بپردازین… شاید این یه امتحانی باشه که انگار شما توش… مردود شدی.
ساعت از چهار صبح گذشته بود کلید را در قفل چرخاند وارد خانه اش شد. از سکوت مطلق خانه تنش مور مور شد. چند وقتی بود که دیگر دلش نمی خواست به این کلبه ی تنهایی برود. کم کم داشت حس خلاء چیزی را پیدا می کرد، لبخندی زد و در دلش به خانه ی خالی سلام کرد. لباس هایش را دراورد و همان طور به حمام رفت. همین که دوش را باز کرد و گرمای دلپذیر اب به تنش خورد احساس لذت کرد. انگار اب تمام خستگیش را با خود شست. نگاهش را به پاهایش دوخت که اب از ان سرازیر میشد و بعد به سمت کف شور فاضلاب میرفت. به پای چپش نگاه کرد. پایی که چند ترکش کوچولو، در ان جا خوش کرده بودند…
