دانلود رمان بید مجنون از الناز بوذرجمهری با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
سید آرمین راد بازیگر و مدل معروف فرانسوی بعد از دو سال دوری به همراه دوست عکاسش بیخبر از خانواده وارد ایران میشه و وارد جمع خانوادهش میشه که برای تحویل سال نو دور هم جمع شدن…. خانواده ای که خیلیهاشون امیدی با آینده روشن آرمین نداشتن و… آرمین برگشته تا زندگی و آینده شو اینجا بسازه…
خلاصه رمان بید مجنون
با ایستادن کامل هواپیما آهسته چشمانم رو باز کردم. با شوق به بیرون نگاه کردم و لبخندی به بنجامین زدم. ابرو بالا انداخت و با لحجه ی غلیظ و فرانسوی اش گفت: – بلاخره رسیدییم جایی که برای اومدنش بهش لحظه شماری می کردی. – اره، بلاخره رسیدیم به جایی که دلم براش پر می کشید. سرم رو به پست صندلی تکیه دادم. چقدر دلم برای خوانواده ام تنگ شده بود، برای تک تکشون از بزرگ تا کوچک. با رد شدن تصویر تک تک چهره های متعجبی، که بعد دو سال بدون هیچ هماهنگی یهویی من رو لحظه سال تحویل می بینند خنده به لبم نشوند.
به ساعتم نگاه کردم چهار، پنج ساعت تا سال تحویل مونده بود. پوفی کردم و پام و عصبی تکون دادم بنجامین دستش رو روی پام گذاشت و گفت: – اووووه چته حالا؟ چرا انقدر کلافه ای؟؟ – برای دیدینشون هم ذوق دارم هم استرس. تا نبینمشون اروم نمیشم. شونه ای بالا انداخت و گفت:y – والا انقدری که تو ازشون تعریف کردی منم برای دیدنشون ذوق زده ام. خنده ای تحویلش دادم و با دیدن سه دختری که کنارمون نشسته بودند و با دهن باز نگاهمون می کردن لبخندم پررنگ تر شد و سرم و پایین انداختم.
بنجامین: – باز چته خل و چل. یه دقیقه ناراحتی دقیقه بعد شاد. به چی می خندی؟ نامحسوس بهشون اشاره کردم و گفتم: – قیافه ی اونارو. با چرخش سر بنجامین به سمت دختر ها، هر سه خجالت زده سرشون رو پایین انداختن و مشغول پچ پچ شدن. بنجامین به سمتم برگشت و گفت: – منم اگه دو تا پسر خوشگل و خوشتیپ که مخصوصا یکیشون مدل و بازیگر و دیگری مدل و عکاس باشه، کنار هم می دیدم اینطوری نگاه می کردم….