خلاصه کتاب:
بیا تا من و تو الگو شویم. حوا و آدم را به دنیای قدیم بسپاریم. و خودمان بشویم حوا و آدم نسل جدید! من سیبی از جنس اجبار به دستت بدهم. تو گازی از جنس خواستن به آن بزنی و از دل شیرینی این اجبار و خواستن را حس کنی. دست من را بگیری و به دورترین نقطه روشنایی ببری و رهایم کنی…
خلاصه کتاب:
لعل تاجیک دختر ۲۶ ساله که تنها زندگی میکنه و از طرف خانواده پدری به شدت تحت فشار و نفوذه… مادرش سالها پیش اون رو ترک کرده و خارج زندگی میکنه پدری که سرنوشت تلخی داشته لعل در شرایطی از کار اخراج میشه که به شدت در مضیقه مالیه و همزمان از دوست پسرش هم جدا میشه… برای مهلت گرفتن از طلبکاراش میره پیش پسر عمهش امیرحسین ….
خلاصه کتاب:
داستان دختری که برای دیدن برادرش از آمریکا به کره سفر می کنه و اونجا در فرودگاه پسری رو در انتظار خودش می بینه که به شدت جذاب و هات هست! روایت دلبستگی و کشش متقابل یک دختر زیبا و کمی خجالتی آمریکایی و یک پسر دورگه جذاب آسیایی!
خلاصه کتاب:
هیچوقت عشق با دنیل از ذهنم خطور نکرده بود. فقط یه اشتیاق از راه دور بود… شایدهم یه عشق یک طرفه. اون مردیه که من بنا به دلایلی هرگز نمیتونم داشته باشمش. وقتی نگاهش بهم رخنه کرد جلوی تپش زیاد قلبم رو نگرفت. وقتی اروم اروم تپش قلبم پائین اومد وقتی نگاهشو برگردوند و باعث شد حس بی ارزشی کنم و یادم اورد که اون هرگز مال من نمیشه. سال ها گذشته ولی یه نگاه از سمت اون همه چیز رو برمیگردونه ولی زمان همه چیز رو تغییر میده. گرمایی توی نگاهش هست که از سال ها قبل بیاد میارم… تنش بینمون که فکر می کردم یه طرفه است.” بهم بگو توام منو میخوای” صداش از ظلمت شب به گوش میرسه و من نمیتونم مقاومت کنم. درواقع اینجاست که داستان من شروع میشه…
خلاصه کتاب:
مسیری طولانی با پای پیاده راه رفته بود. زیر شعاع سوزان خورشید، بی حواس… واژه ها در سرش دَوران داشت. مقابل خط عابر پیاده، گام هایش متوقف شد. درست نمی دانست کجاست. آسمان بالای سرش، معلق بود. حسی خفقان آور گلویش را چنگ می زد. سر بلند کرد تا نشکند، نمیرد تا رو به آسمانِ خدا، حقایق تلخ را فرو
بَرد. تا دروغ بزرگ زندگی اش را قورت دهد. مثل تمام این سال ها…
خلاصه کتاب:
کلافه چنگی به موهام می زنم و خودم رو روی مبل تقریبا پرت میکنم و به سقف خیره میشم: -اخه پدر من، عزیز من… اخه من چجوری برم دست یه دختر که نه دیدمش نه می شناسمش بگیرم و بیارمش توی خونم… این نشدنیه…
خلاصه کتاب:
آن دختر دوم یک بارونت ولخرج و کوته فکر است مری خواهر کوچک او از دواج کرده و ایزابت خواهر بزرگتر همه کاره ی خانواده و شبیه به پدر است . ان ۸ سال قبل عاشق کاپیتان ونتورث شده اما به خاطر عدم رغبت پدرش و همچنین نصایح خانم راسل دوست خانوادگی از او دست شسته است اکنون بار دیگر در کنار هم قرار گرفته اند و قلب آن برای او می تپد هر چند ظاهرا کاپیتان دیگر به او علاقه ای ندارد…
خلاصه کتاب:
آیه… دختری آرام و مهربان… دختری که برای نجات جان نامزدش که طی اتفاقی کاوه را به قتل رسانده دست به هر کاری می زند، حتی اگر آن کار جدایی از عشقش باشد… و در این راه پا به خانه ای می گذارد که هیچ شناختی از صاحبش ندارد…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رشت بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.