خلاصه کتاب:
داستان درباره دختر جوانی است که مصمم است هر طور شده با مردی اشرف زاده ازدواج کند و برای رسیدن به هدفش از هیچ نقشه و نیرنگی فروگذاری نمی کند. بالاخره تلاشهایش مثمر ثمر واقع شود و مرد نجیب زاده ای را وادار به ازدواج با خود می کند…
خلاصه کتاب:
ندا به سمت عزیز می گوید: _قربونت برم آروم می ریم. توام برو تو، هوا گرمه گرما زده میشی. یا علی. دست تکان می دهم برای آن حجمِ گرد و کوچک غرقِ در انسانیت.کمربندم را که می بندم انگار تازه نگاه آراز مرا کشف می کند. با منظور سوتی میزند و با شیطنت خاص خودش اضافه می کند: _نه مثکه شمشیرتو امروز از رو بستی زورو. با اخم می گویم: _چطور؟ _مانتو جلو باز و شال قرمز و رژ مکش مرگ ما.گویا قصد جونتو کردی…
خلاصه کتاب:
راجع به دختریه که تو یه روستا زندگی می کنه و پدر به شدت متعصبی داره. یکی به این روستا میاد و عاشق خواهر میشه ولی بنا به دلایلی مجبور با ازدواج با این پسر میشه و…. (ماجرای خون بس شدن آلای ۱۴ ساله و امیر والا .عشقی پر از فراز و نشیب .غیرت ، خیانت و امید)
خلاصه کتاب:
گاهی فقط یک قدم اشتباه میتواند کلاً آیندهات را بکوبد و از نو با یک داستان دیگر بنویسد. مثلاً من الان باید در گمش تپه باشم، عروس بیگ مراد، نه در این اتاق بیمارستانی، کنار مردی که نمیشناسم…صدای بم و پرنفوذ دکتر شانه هایم را بالا پراند. اومدی تخمک اهدا کنی مؤدبانهٔ فروش بود. سرم را تکان دادم.
خلاصه کتاب:
قصهی ما داستان زندگی دختری دلسوز و فداکار که با وجود سن کمش به خاطر خانوادش مجبور به کار بیرون از خونه در شیفت شب میشه که دراین راه خطرات و مشکلات تلخی و گاهی مسائل شیرینی براش به وجود میاد. این دختر فداکار به خاطر خانوادش بهترین موقعیت زندگیشو پس میزنه ازعشقش چشم پوشی میکنه و تنهایی بار خانوادهش رو به دوش میکشه تا بتونه کار کنه و خانوادش سختی و نداری نکشن…
خلاصه کتاب:
تمام آدم ها برای هدفی به دنیا پا میزارند. سرنوشت هر یک از ما تا حدودی هم از پیش تعیین شده است، هم در اختیار خود. خداوند برای تک تک انسان ها راه هایی برای رستگاری پیش پایش گذاشته است. اما… گاه حوادثی به وجود می آیند که مسیر انسان را از راه رستگاری به فرو رفتن داخل مرداب گناه تغییر می دهند…
خلاصه کتاب:
سامر و سمیر، منفور در عین حال محبوب ترین برادر های خانواده ی عاشوری. بعد از مرگ خورشید، زنی که سال ها مادر صداش می کردند مجبورند با گذشته ی سیاه خانواده اشون رو به رو بشن. در گیر و دار مخفی نگه داشتن راز های خودشون به دستور مالک، آماده ی کوچ به تهران می شند. و حالا سامر باید آماده ی ازدواجی از پیش تعیین شده با دخترِ محبوب خاندان بشه و سمیر باید برای زندگیِ متاهلیِ مخفیش بجنگه!
خلاصه کتاب:
دختری بنام دلدار ک توی ده زندگی میکنن و هنوز ازدواج نکرده و از این رو مورد تمسخر اهالی محله هستش، یه روز پسر معتاد محل(فرمان)برای دلدار مزاحمت ایجاد میکنه و دلدار هم یه سیلی به صورتش میزنه، طبق رسم و رسوم ده اگه دختری به پسری دست بزنه باید به عقدش دربیاد، اما خان محل این اجازه رو نمیده و دلدار رو برای سوگلی عمارتش خواستگاری میکنه…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رشت بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.