خلاصه کتاب:
یک سال از بهم خوردن عقد عاشقانهی ستاره میگذرد و حالا صفحهی جدیدی با نام “پولاد” با عنوان”همسر” در زندگیش باز شده است. صفحهای خالی از عشق و محبت و مملوء از دوری و… که با دزدیده شدن ستاره در یک شب سرد بارانی ابرهای سیاه و سفید بر زندگیشان سایه میبندند. که با استعفای پولاد و عوض شدن مسیر شغلش، برگ جدیدی در صفحهی زندگیشان باز میشود!
خلاصه کتاب:
آرسین با زانو نشست رو زمین و یقم و تو دستش گرفت. جرات نگاه کردن به چشمای عصبانیش و نداشتم انقدر عصبانی بود که هر لحظه ممکن بود بزنه بلایی سرم بیاره. گند زده بودم گندی که هیچ جوابی براش نداشتم چون از قبل برام خط و نشون کشیده بود که وارد این اتاق نشم. با صدایی که از شدت عصبانیت خشدار شده بود غرید:_اینجا چه غلطی می کنی؟ مگه نگفتم حتی به این اتاق نزدیکم نشو ها؟!صداش انقد بلند بود که از ترس چشمام و رو هم گذاشتم. سکوتم و دید همون طور که یقم تو دستش بود تکونم داد._با توام مگه نگفتم به این اتاق نزدیک نشو سرم و بلند کردم و زل زدم تو چشماش…
خلاصه کتاب:
رسومات کهنه و متحجر یک قبیله مرا از دل تمدن بیرون کشید و حال من اسیر امپراطوری بزرگ تو! خانى و جان شده ای… سرزمین وجودم را با یک شبیخون به تاراج ببر و قلبم تنها غنیمت این جنگ! قسم میخورم تسلیم تسلیمم… درنگ نکن با عشق بتازان و بیا…
خلاصه کتاب:
قلبم درد میکرد، من امشب دوبار شکستم… یک بار برای رادین شکستم و یکبار برای آرادم! اما درد خودم رو فراموش کرده بودم، چون آراد مهم ترین شخص زندگیم بود حتی از خودم مهمتر. بغض کردم، آخ که من چقدر احمقم! کاش وقتی که میدونستم یکی دیگه رو دوست دارم هیچوقت به آیهان امید واهی نمیدادم…! بغضم رو پس زدم و با صدایی که به زور به گوش خودم هم میرسید، گفتم: – آیهان ما نمیتونیم ادامه بدیم! یعنی…چطور بگم….ما امتحان کردیم! ولی نشد… نتونستیم!
خلاصه کتاب:
سها دختری که همیشه سرسخت بوده و با مشکلات زندگیش مبارزه کرده تا زندگی بهتری برای خودش و خواهرش بسازه. یک شب شوم سها شاهد اتفاقی میشه که باعث میشه سونوشتش به کلی تغییر پیدا کنه و...
خلاصه کتاب:
دختری داغ دیده از مرگ عشقش با جنینی از وجودیت مردش به سانی که حتی اجازه عزاداری را به او نمی دهند مجبور است سر خم کند در مقابل رسومات خانواده پیرو حرف ریش سفید ایل تبارش به عقد برادر شوهر سرد و خشکی در بیاید که در زندگی از تنها کسی که متنفر است دخترک داستانمان است…
خلاصه کتاب:
پریسا، بسیار اهل مطالعه و خیالبافیست و هیچ تصمیم روشنی برای آینده اش ندارد، در اوقات فراغتش در شرکت برادرش مشغول به کار می شود جهت کمک رسانی، فرهاد یکی از کارمندان شرکت که بسیار دقیق و ماهر هم می باشد، بر حسب اتفاق با پریسا آشنا و به او پیشنهاد ازدواج می دهد، بعد از مدتی عقد به این نتیجه می رسد که نمیتواند با شوهرش زندگی کند و در یک مرکز توانبخشی مشغول به کار می شود که …
خلاصه کتاب:
چهار تا دختر دبیرستانی که رفیقای چندین سال هستن و در یک دبیرستان درس می خونن و هم رشته هستن و بعد از گذشت شیش سال همکلاسی بودن... کلاس هاشون دو به دو عوض میشه و روز بعدش هم راننده سرویس سابقشون و راننده ی جدید یه پسر جوونه که …
خلاصه کتاب:
در مورد یک دختر ۱۵ ساله به اسم شاناز که اتفاقی غیر ورنا پسر عیاش خان روستاشون می اوفته و با بیرحمی بهش دست درازی می کنه و ولش می کنه و میره بعد از چند وقت که خانواده ورنا متوجه میشن پای ماکان پسر دومشونو وسط می کشن تا شاناز و عقد کنه که...
خلاصه کتاب:
همه چی از اونجایی شروع میشه که ادرین تصمیم به ازدواج با یلدا رو می گیره، یلدایی که هیچ کس اون رو تایید نمی کنه و همه با ازدواج این دو مخالفند. ادرین بخاطر محبوبش قید همه و حتی خانوادش رو هم می زنه اما عاقبت این کار به کجا ختم می شود؟
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رشت بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.